۲۰ سالم بود عقد کردم متاسفانه اهل کار نبود وخیلی خیلی اذیتم کرد با آبروی ما بازی کرد پیش همه همه
البته به خاطر مادرش همه ازشون دوری میکردن مادرش هم ما رو اذیت میکرد
خیلی اشک ریختم کتک م زد آبروم برد سخت طلاق گرفتم تنهایی بدون نامزدم
مادرش. کاری کرد که مادرم اشک بریزه 😔😔
ولی هرگز نفرین نکردم بعد جدایی گفتم خدایا به راه راست هدایت شون کن
خلاصه بعد طلاق با یکی دیگه ازدواج کردم
اون هنوز مجرد بود هرگز تو این ۱۰ سال ازدواج نکرد بعدش معتاد شدید شد بردنش نمیدونم تیمارستان یا بیمارستان یا کمپ
یک سال بود هیچ کسی خبری ازش نداشت
فامیل هاشون هم شهرستان هستن کلا از اینها بی خبرن
تازگی مادر شوهر سابقم فوت شد در تنهایی و بی کسی اونم در خانه سالمندان و هیچ اطلاعی از پسرش نداش که کجاس الان مادره فوت شده و شهرداری بردنش خاکش کردن در بی کسی 😔
هیچ وقت نفرین نکردم
الان اون خونه خالی خالی هس ومن و اون و مادرش قسمت مان نبود اون خونه زندگی کنیم خونه خالی دربش قفل
الانم هیچ احدی از شوهره سابقم خبر نداره
بقیش الان تایپ میکنم صبر کنید بگم