مامانم میخواست خونه اش رو نقاشی کنه و کابینت هاشو عوض کنه اونا نقاش اوردن وقتی تموم شد ما گفتیم خیلی خوب شده دستتون درد نکنه ما هم کابینت ساز اوردیم سه روزه کابینت رو زد خیلی هم خوشگل شد از وقتی اومدن دیدن هیچ ایرادی نداره همش روش عیب الکی گذاشتن شوهر خواهرم با همسرم خیلی بد حرف میزد و ایراد میگرفت دیروزم سر کف پوش کابینت سرم داد زد.امروزم خواهرم به من میگفت اگه من بودم یه ام دی اف دیگه انتخاب میکردم.دخترش هم همش پسرم و اذیت میکرد.اخرش یه حرف بد بهم زد منم دیگه نکشیدم گفتم دو روزه هر چی دلتون میخواد به من و شوهرم گفتین دارین از حسودی میترکین دعوامون شد اومدم خونم دلم برا مامانم سوخت ولی خودم دلم خیلی خنک شد.شدیدا زن و شوهر حسودن و از اول زندگیمون بهمون حسودی میکنن واذیتمون میکنن
خوبه حرفتو زدی،اما پیش شوهرت هیچوقت از خواهرت بدنگو که رابطتون کلا قطع کنه ،
👇❤دو تا بچه بودن توی شکم مادر.اولی میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که میتونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی.مثل دنياي امروز ما و خدايي كه همين نزديكيست😍.