امروز به عنوان مددکار رفته بودم زندان متوجه شدم که دیروز یه کودک آزار آورده بودن زندان و علاوه براینکه مأمورا و سربازا کلی زده بودنش سپرده بودن به زندانیا که شماهم اینو بزنید زندانیام اینو انداخته بودن تو دسشویی جوری زده بودنش که چیزی از قیافش معلوم نبود و بیهوش بود و حتی میگفتن دادیم سنگ دسشویی و لیس زد از وقتی اینو دیدم حالم بده و هیچی نمیتونم بخورم و یطوریم هرچقد میخوام بهش فکر نکنم نمیتونم خود به خود ذهنم میره به اونجا