همیشه برای این دورانش کلی برنامه داشتم
جشن بگیرم... با خنده و شادی کنار هم برقصیم
اما اینقدر کوچولویه که قلبم از بابتش داره هزار تیکه میشه
هر وقت در یخچال رو باز میکنم و چشمم به آمپولاش میخوره.... اشکم میریزه
وقتی تزریق میکنه و دستم رو سفت میگیره... چشمام پر اشک میشه... میپرسه مامان من چرا باید ازین آمپولا بزنم
جوابی ندارم😔😔😔