۳۷ هفته باردارم
هفته اینده نی نیم دنیا میاد سزارین
سر یکسری از رفتار های خانواده هامون بحثمون شد
تو این مدت بارداری خیلی هوامو داشت خیلی ازم مراقبت میکرد نمیذاشت هیچ استرس و ناراحتی بهم وارد بشه
سر شب از هر دری یک حرفی میزد انگار از یک موضوعی عقده کرده بود
شروع کرد به گیردادن به خانوادم این اونجوره این اینجوره تااااا رسید به پدربزرگم که چرا اینقدر ملک و املاک داره به ما هیچی نمیده چرا برای ما هیچ کار نکرده 🥴🥴
پدرم همیشه از لحاظه مالی عاطفی یا هر مشکلی که پیش بیاد هوامون رو همجوره داره
دنبال خونه میگشتیم خونه خودشو بهمون داد یک خونه ویلایی بزرگ سه ساله مجانی داریم استفاده میکنیم گفت اینجا بمونید پس انداز کنید تا هر وقت که دوست داشتید بمونید
شوهرم گفت نمیتونم هر روز با ماشین برم سرکار ماشینم خراب میشه بابام براش موتور گرفت
تو کارش به هر مشکلی خورد بابام کمکش کرد
کمک مالی هم همیشه کرده حتی یکبارم پس نگرفته
ولی خانواده خودش تو این چندسال هیچ کاری برای ما انجام ندادن
خیلی سر این موضوع های الکی بحث کردیم اولش هیچی نگفتم کوتاه امدم تا بحثمون نشه ولی اینقدر کش داد و شروع کرد بخودم گیر دادن خودم میدونم چاق شدم بدنم ترک ترک شده صورتم پف کرده لکه اورده ولی دست خودم نیست از عوارض بارداری هست هیچ وقت اینارو نمیگفت دفع اولی بود داشت مسخرم میکرد بغضم ترکید از شد عصبانیت منم شروع کردم بحث کردن باهاش دو ساعت و نیم تو اتاق گریه کردم هر چند دقیقه به یک بهونه میومد تو اتاق بهم سر میزد دفع اخری هم امد بغلم کرد عذرخواهی کرد ازم پرسید نی نی چطوره لگد میزنه
منم جوابشو ندادم بعد چند دقیقه دیدم حرف نمیزنه نگاه کردم دیدم تو بغلم خواب رفته 😐😐
فردا باهاش آشتی کنم یا نه بزارم ادب بشه �
ناراحتم چرا مراعت حال منو نکرده اگه یک وقت از شدت عصبانیت و بحث و دعوا برای بچه اتفاقی میوفتاد چی....