دمت گرم بابا
پری روز رفتیم خونه مامانم با شوهرم شبو موندیم دیروزم جمعه بود موندیم اومدیم بچم از دیروز اسهال شده هی برگشت گف بردی خونخ مادرت مریض شده و فلان قبلا هم چند باری گفته بود من رد کرده بودم جواب ندادم دعوا نشه دیگه امشب انفد گف گف گفتم چرا مگه اونا مرض دارن که کم ببرم بچم مریضی بگیزه یا خونه ندارن بیرون نگه میدارم ک بچه مریض شه برگشت گف برا من عصبی بازی در نیار گفتم عصبی نمیشم ناراحت شدم دیگه نگو و چند از این حرفا و بحثا پاشدم اومدم بالا 😭😭کی خلاص میشن از این خراب شده و از ادماش🤧🤧
متوجه ام ، نگران نباش برای فراموشی گذشته تلخ نباید هی بگی من میخام فراموش کنم ببین با اراده خودت گدشته ات بپذیر و اگه اشتباهی داشتی قبولش کن با این کار نا خودآگاه دیگه بهش فکر نمیکنی این تکنیک امتحان کن دلت شاد باشه
میدونم شرایط اجاره ها خیلی سنگینه اما سعی کن خونه جدا بگیری ، اینجوری واقعا سخته تاحالا تجربه زندگی با خانواده همسر نداشتم اما میدونم خب دوستان میگن هرچی نزدیک تر دخالت ها بیشتر میشه حداقل زیاد باهاشون صمیمی نشو تا نتونن آنقدر دخالت کنن تو زندگیت
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
