مرتب درمورد خانواده هامون و زنای فامیل و مرداشون اشپزی خونه داری زن و مرد همچی باهام حرف میزد میگفت کیس عالیی هستی
ی شب بهش گفتم من الان میگم هدفت چیه از رابطه گفت منظورت اینه ازدواج کنیم گفتم اره گفت ن من ازدواجی نیستمو فلان بعدها اگ احساس کنم بخدا میام خواستگاریت گفتم برو بابا مگ الکیه رو شاید با من حرف نزن و سوختم با این حرفش ک گفت اگ خواستگار خوب داشتی تا ۲سال دیگ ازدواج کن باهاش!!!ولی بیا به رابطمون ادامه بدیم گفتم منو برسون در خونه تو انقد بیشرفی ک اینو بمن میگی و پیاده شدم
فراموش میشه اما چرا من چرا هردفعه من مگه من قلب ندارم احساس ندارم؟🙂