سلام بر و بچ
چند روز پیش رفته بودیم خونه مادرشوهرجان کلی خرما اورد گفت اینارو خریدم و تعریف کرد و منم ب شوهرم گفتم از این ب بعد از این خرماها بگیر جلو مادرشوهرم
بعد چند روز بعدش کلی سبزی مونده بود زنگ زد گفت خراب میشه بیا ببر ک نریزم دور
خیلی جالبه وضع مالیش توپه ولی ی تعارف نکرد ک حالا میخواید خرما بخرید ی خرده ببر (من ک خداروشکر ب ی ذره خرما نموندم خداروشکر شوهرم همه چی میخره )ولی سبزی چون ارزونه و میخواد بریزه دور میگه بیا ببر
ی بارم رفتیم جلومون ی ذره میوه گذاشت بعد سینی اورد با ی چاقو دیدم کلم آورده از وسط نصف میکنه میگه بخورید