2777
2789
عنوان

خداوندا...

54 بازدید | 0 پست

گره های ناگوار با تو باز میشوند،

شدت سختی ها باتو میشکند،

آنان که دنبال رهایی میگردند به تو التماس میکنند،

از قدرتت،سختی های زندگی حساب میبرند،

به لطفت، علت ها و اسباب فراهم میشود،

با توانایی ات،سرنوشت جاری میشود،

وبا اراده ات وسایل آماده میشود.

وقتی که می خواهی بی آنکه چیزی بگویی، اسباب فرمان میبرند،بی آنکه چیزی بگویی اسباب از کار می ایستد،

وقت دشواری ها آن که صدایش میکنند...تویی،

و وقت گرفتاری ها آنکه دنبال پناهش می گردند ...تویی،

برای من اتفاقی افتاده که زیر سنگینی اش شکسته ام،

گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم.

آنچه تو فرستاده ای کس دیگری بر نمی گرداند،

آنچه تو آورده ای کس دیگری نمی برد.

دری را که تو بسته ای کس دیگری باز نمی کند،

ودری را که باز کرده ای ،کسی نمی بندد.

پس خودت در رهایی را برویم باز کن.

به توانایی ات،این هیبت غم را در من بشکن.

وکاری کن به همین سختی،

به همین رنجی که دارم،

از آن به تو شکایت میکنم...زیبا نگاه کنم.

"نیایشی از صحیفه سجادیه"


غنچه با دل گرفته گفت: زندگی  ...  زندگی لب ز خنده بستن است   گوشه ای درون خود نشستن است  ...  گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است   با زبان سبز راز گفتن است ...  گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش میرسد...  تو چه فکر میکنی   کدام یک درست گفته اند   من فکر میکنم گل به راز زندگی اشاره کرده است   هرچه باشد او گل است  ...  گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است   "قیصر امین پور"
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792