خستم از تنهایی از ضربه خوردن آدم وقتی از مادر بخوره از خواهر بخوره از پدر بخوره از عشقی که 12 سال از جون خودش بیشتر دوسش داشت بخوره از کسی که میاد تو زندگیت اندازه سر سوزن دلگرمی میده بهت بخوره چی میمونه ازش به کی اعتماد کنم این تنهایی رو این درد بزرگ و با کی قسمت کنم منی که حتی تاپیک میزنم کسی نمیخونه خستم خیلی خستم روحم درد میکنه آرامش میخوام یه دوست داشته شدن واقعی میخوام یه امید که مادری کنم واسه این دوتا طفلک من با این روحیه با این ضعیفی مادر خوبی نمیشم اگه من نباشم خیلی اذیت میشن به نظرتون یا نه باباشون هست آینده مالی خوبی هم دارن من نباشم چی میشه مگه
وَالضُّحَی (سوگند به روزِ روشن)وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی(و قسم به شب هنگام آرامش آن)مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی(که پروردگارت هرگز تورا ترک نکرده و با تو دشمنی ندارد)🩵
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم تصمیم عالی گرفتی که گند بزنی به دنیا آخرت خودت و همچنین دنیای بچه هات و حسرت داشتن محبت مادری
من از کی محبت دیدم آخه منم آدمم به خدا چه قد دیگه چیز زیادی از این دنیا نخواستم یکم اعتماد یکم آرامش به خدا تاپیک هامو بخونی خودت میگی بیا بکشمت حداقل راحت بشی