با سلام
خانمها مادر و خواهرم کلا خودشون رو فدای عروسها مون کردند اونوقت از منم انتظار دارند همین جور باشم.
مثلا وقتی بچه ی برادرم و من شلوغی میکنند خیلی راحت به بچه ی من صد تا حرف میگن ولی به بچه های اونا نه! دلیلش هم اینه که تو خودی هستی! اونا ناراحت میشن!
هر جمعه مادرم اینا تو خونه باغ من میان! و مادر و خواهرم از صبح میرن خونه باغ شروع به تمیز کردن و شستن حیاط و غیره میشن از منم انتظار دارند!
امروز صبح باز خواهرم زنگید بیا بریم منم گفتم بچه هام خوابیدند کلید رو میدم خودتون برید، از حالا برم بچه ها آفتاب سوخته میشن!
بعد عروس خانمها عصری آرایش کرده و موها سشوار کشیده و لختی مختی می پوشند و میان اونجا! ما هم عین کلفت پیششون دیده میشم، نمیدونم براشون کباب میپزیم سفره می اندازیم! صد بار هم کفتم خودتون بیایید ولی عروس بزرگ رو که خیلی جلف می پوشه نیارین! چرا بجای من دعوتشون میکنید!