یک خواهر دارم چهره خوبی داره معلمه روابط اجتماعیشم خوبه ۲۸سالشه براش خواستگار میاد اما سر هیچ و پوچ بهم میخوره هرشب تو خیابون ما صدای بوق ماشینا و عروس کشون میاد و دعا میکنم همه دخترا برن پی بختشون و خوشبخت بشن خواهر منم در کنارش ازدواج کنه و خوشبخت بشه درسته از هم دیگه دوریم ولی خب وقتی مادرم زنگ میزنه میگه فلانی اومد خواستگاری و بعد دو روز میگه همه چی بهم خورد دلم خیلی میگیره اخه خواهرمم دختری نیست که بگین خدایی نکرده اهل کار خلاف باشه گاهی وقتا با خودم میگم من که سن کم ازدواج کردم دیر باردار شدم شاید حکمتی توی این امر بوده برای خواهرمم میگم شاید حکمتیه ما یک ضرب المثل داریم میگه قسمت هیچکسو گرگ نخورده ولی خودش دیگه مثل اینکه نا امید بشه بی خیال شده
انشاالله همه دخترای دم بخت خوشبخت بشن