بابا قبول میکنه و اینا دوباره برگشتن به هم
اخلاقشو بهتر کرد کمتر با دوستاش میرفت و می اومد
۱ هفته خوب بود بعد از یک هفته دوباره بهونه گیریاش شروع شدن و به مامانم گفته بود محلم نمیزاری و اینا
تا چند شب پیش مامانم داشته با همکارش صحبت میکرده و میخندید اینم دیده حرصش گرفته و باهاش قهر کرده
موقعی که اومدن خونه من دیدم بابام باد کرده اومده لباساش چیند توی ساک و زنگ زد دوستای الافش اونام اومدن دنبالش و رفت
منم هرچی زنگش میزدم جوابم نمیداد
حالا امروز زنگ زده مامانم که میخام طلاقت بدم بیا توافقی جداشیم