بچه ها دقیقا یک ساله ک من تو ی فروشگاه حسابدار بودم کار من داخل مغازه بودش و پسر مدیرمم اونجا فروشنده بودش
اینا چن تا کارگر داشتن که هم ب اونا هم برا خودشون هر بار از بیرون ناهار میخریدن ینی اونا حق ناهاری داشتن من نداشتم اصلا
فکرشو بکنید اونا هر روز چهار پنج نفری از بیرون غذا میخریدن جوجه و کباب ولی من باید خودم برا خودم ناهار میوردم
مدیر اصلیم بنده خدا میخواست برا منم همین کار و بکنه ک منم دیگ از خونه نیارم با اینا بخورم پسرش راضی نبود هربار میخواست برا خودشون ناهار بگیره تاکید میگرد ک فقط ب تعداد خودشون غذا بگیره
خلاصه خیلی بد بود موقع عیدی دادن پسرش میخواست ب کارگزاشون عیدی بده ب من نمیخواس بده خودم با گوش خودم شنیدم ک میگفت ب این دختره چرا عیدی بدم ؟؟
اخه ب نظر شما بد نیس جلو چشم من ب همه عیدی بده ب من نده
همش میخواست منو امتحان کنه ک میایی بریم مهمونی میایی بریم بیرون منم میپیچوندم و اینم بگم مجبور بودم وایسم ی تایمی و کار کنم چون پول لازم بودم انقد دیونه بودش ی بار از مغازه زدم بیرون برم خونه دیدم داره تعقیبم میکنه بعد ب من پیام داد چقد مشکوکی اصلا دیونه بودش هر چیییی میشد ینی کافی بود ی خطا کنم میگفت ببین از این جا برو میشه دیگ نیایی ؟؟منو نه بیمه کرده بودن نه تایم کاریم وزارت کاری بود نه ناهار ن سنوات هیچی فقط حقوق داشتم
آخرش از من ی صدا ضبط کرد ک با دوستم تلفنی ح میزدیم تو محل کارم اون صدا رو برا باباش گذاشت خواستم برم شناسناممو بگیرم ک دیگ نرم اومد تو خیابون شناسنامه منو پرت کرد رو زمین و رفت 🤣