نیومد گف وایمیسم اینجا بیا رفتم زود برگشتم دیدم لبخند میزنه گفتم چیه گف ب کار تو میخندم برو اونورارم نگا کنا باز مغازه هستا بعد من رفتم هی چنتا دیدم هی برگشتم بعد این هی لبخند میزد از پاساژم زدیم بیرون گفتم چته گفت ی دختره بود هی میومد از پله بالا بم لبخند میزد هی میرف ی کم دیر میومدی رل میزدیما اصلا اهل این کارا نیست عرضه اینطور کارارم نداشت از دیروز اعصابم بدجور خورده دیشب بهش گفتم پره حس بدم تا عمر داری یادم نمیره گفت شوخی میکردم دختر کجا بود و این چیزا ولی از دیشب حالم بده اصلا همه اش میگم کاش دیر میرفتم دختره میومد جلو میرفتم جرش میدادم هعی اعصابم خورده خووووورد
چندسالتونه؟ اينقدر ب شوهرتون بي اعتمادين؟ يا به خودتن شك دارين؟ برفرض دختري هم ب شوهر شما نخ داده ...
۲۲ ب شوهرم بی اعتماد ک ن نمیدونم اصلا اینطور نبودم ولی دیروز پر از حس بد شدم چیزی ام ندیدما بگم دیدم ولی گفتش بهم ی حسی بدی بهم دس داد دس خودمم نبود وگرنه حس میکردم همیشه ب کتفمم نیست حتی ب شوهرم گفتم کسی ک بخاد عصر بره همون بهتر صبح بره من نمیشینم حرص کسی بخورم ک بخاد بهم خیانتی چیزی بکنه نیدونمم اهل اینجور کارا نیستش ولی دیروز اینطور شدم
😐😐😐 اونوقت توأم باور کردی که دختره داشته آمار میداده؟ اونوقت لبخند شوهرت پس چی؟ نشونه رضایت نبو ...
صدرصد این شوهر منم ی پایی داده ک خوب دختره ام ادامه داده دیه سر همین حرصم میگیره دیه منم بهش گفتم بخام تو دانشگا ی طوری مخ میزنم نمییفهمی از کجا خوردی اخه وونم میگف عقل داشته باش دختر کجا بود
نمیدونم بخدا خودشم میگف میگف عقل داشته باش دختر کجا بود من هرضه این کارا دارم مگه نمیدونم والا ب ذهن خودمم نمیگنجه ی دختر بخاد هودش کوچیک کنه هی پله برقی بره بالا بیاد پایین لبخند بزنه نخ بدا نمیدونم والا