باهاش یک سال و نیمه پر از چالش رو گذروندم و بنا به دلایلی از هم جدا شدیم و چون بعد جدایی هی برمیگشت و منم تصمیم داشتم بار اخر باشه بلاکش کردم که دیدم چند بار زنگ زده از شماره های مختلف خلاصه اس دادم که چرا زنگ میزنه جدایی توافق دو نفره بوده گفت بلاک معنی نداره جدا شدیم درست اما بلاک نکن کار پیش میاد بهم زنگ بزنیم چون هر دو همکاریم باهم اما نه تو قسمت.بحث کردیم و دوباره بلاک کردم فرداش از سرکار اومدم دیدم در خونست تا از خیابون رد شدم داد زد بمون همون طرف دور میزنم منم بی توجه راهمو کشیدم رفتم اومد جلو پام ترمز زد و داد زد بیا بشین تو ماشین از ترس نشستم قسمت بد ماجرا این بود پسر همسایه همرو دید همرووووووووووو رفتیم یه جا دعوا و سرو صدا تا اومدم پیاده سدم از مانتوم گرفت کشید مانتومم پاره شد حالا ما جدا شدیم فقط گفت گاهی حالتو میپرسم چون نمیتونم بزارمت کنار دلیل جدایی هم بماند که چیه الان من موندم و همسایه ای که همرو دید و دلتنگی و جای خالی
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
برای آنهایی که تو را نفرین میکنند خیر و برکت بخواه و به کسی که از تو نفرت دارد محبّت کن و برای کسی که موجب رنج توست دعا کن، از این راه به آسایش و آرامش درونی خواهید رسید. خدایا شکرت
از دیشب به این فک میکنم که اگه من میرفتم در خونش چیکار میکرد؟اشوب به پا میکرد اونوقت خودش اومد دقیقا ...
همین دیگه. بعد نخواسته هم برگردین بهم. صرفا چون ممکنه دلش تنگ بشه نمیخواد کامل ارتباطتو قطع کنه. ولی اینکه آینده تو، آبروی تو و... چی میشه مهم نیست براش
برای آنهایی که تو را نفرین میکنند خیر و برکت بخواه و به کسی که از تو نفرت دارد محبّت کن و برای کسی که موجب رنج توست دعا کن، از این راه به آسایش و آرامش درونی خواهید رسید. خدایا شکرت