خلاصه میگم چون اصلا حالم خوب نیست.
شوهرم وضعیت اقتصادی نابسامانی داره، منم شاید پیش بیاد غر بزنم ولی در کل سخت نگرفتم هیچوقت.
امشب اومد خونه بی حوصله بود هی پرسیدم چته؟ یه هو بی مقدمه گفت خودتو نجات بده،برو.با من به هیچ جا نمیرسی.گفتم من موهام تا رنگ دندونام شه کنارتم.گفت جدی میگم،شریک بدبختیام نشو.بعدم گفت بزرگترین اشتباهم این بچه بود... چرا بدنیا آوردیمش.نمیدونم چرا دلم نشکست.فقط یه هو انگار درونم خالی شد،انگار دچار بی وزنی شدم.حالم اصلا خوب نیست.چی به سر مردم این مملکت اومد....
نمیدونم چرا اومدم اینجا بگم.نیاز داشتم به یکی بگم
اصلا حالم دگرگونه،ناراحت نیستما انگار تهی شدم