تو یکی از تاپیک هام گفتم متوجه شدم بابام با بعضی خانوم ها چت میکنه و به مامانم خیانت میکنه، دیگه ازون موقع که باهاش حرف زدم نکرده، اما من دیگه نمیتونم بهش اعتماد کنم احساس میکنم دوست دارم هایی که به مادرم میگفته دروغ بودن
رفتارم باهاش سرد شده دست خودم نیس انگار از چشمم افتاده تا قبلش خیلی باهاش خوب بودم رابطمون عالی بود درد و دل میکردم،
اما الان شدیم غریبه، سعی میکنه باهام شوخی کنه برام چیز میزایی که میدونه دوس دارم بخورم میخره به بقیه میگه بگین بهش براش خریدم،
اما من نمیتونم واقعا، خیلی دلم ازش گرفته انگار از چشم افتاده واقعا ناراحتم کاش همه چی عین قبل شه
وسط امتحانات نمیتونم بخونم💔
پر بغضم