شوهر خواهرم خیلی دوسش داره یعنی بارها بهمون ثابت کرده عاشقشه ولی بحث دخترش که میشه که انگاری خون به مغزش نمیرسه
خواهرم مربی فیتنسه دخترشم سه سالشه شوهرشم جراح مغز و اعصابه هردوشون شاغلن، بعد خواهرم دیروز قبل اینکه بره باشگاه دخترشو میزاره خونه خواهر شوهرش چون نمیتونه ببره باشگاه مهد کودکم شوهرش اجازه نمیده بزارش
بعد شوهرش شب میاد داد و بیداد راه میندازه و میزنه تو گوش خواهرم چون بچه رو برده خونه کسی که پسر پنج ساله داره گذاشته😐 خواهرم صبح زنگ زده بهم با گریه میگه هروقت یذره صدام برا بچه بالا میره باهام دعوا میکنه، یعنی کسی جرعت نداره به بچش نگاه کنه فوری دعوا راه میندازه خالم از ترس شوهرش هرجا میره کل حواسش به بچس هیچی از مهمونی نمیفهمه
شما بودید چه راه حلی رو بهش پیشنهاد میدادید؟