طعم تلخ زندگی را پشت لبخندی پنهان کرد همانی که پژواک خنده اش اسمان ها را میشکافت
صدای نجوای زندگی را با اعماق وجودش حس کرد همانی که اشک هایش تقدیر بی تقصیرش را در مقابل چشمانش مجسم میکرد
تاوان حقیقت همانیست که در لابه لای تاریکی پدیدار شده و خاکستر های وجودش سرشت پاکش را بر قلعه های سرنوشتش فریاد میزد
سرنوشت من بگذار در این پایان فریاد حزن آلود تو آخرین نغمه زندگی من باشد
شاید در پیچ تاب های مسیر رویاهایم
قدم گذاشتم بر ارزو های بیکران تو
به جبران تمام روز های از دست رفته زندگی ام
به جبران اشتباه های گذشته
آرامش را در گوشت زمزمه خواهم کرد