بچه ها یه مشکلی برام پیش اومده هم خندم میگیره هم گریه 😁من نامزدم مادر شوهرم اینا میخواستن بیان دیشب خونمون برا قرار مدارای عروسی بعد خیلی دیر کردن هی بابام تو حیاط سوال میکرد چرا نیومدن آخرش مامانم عصبانی شد گفت میان دیگه برم دنبالشون خودشون باید عقل داشته باشن نگاه ب ساعت کنن ساعت ۱۲شبه بلافاصله در زدن🤦😁😭بعد شوهرم گفت مادر پدرم متوجه حرفهای مامانت شدن ...وااای حالا چیکار کنم ؟ خیلی بد شد بنظرم هیچ جوره هم نمیشه جمعش کرد بنظرتون از چشمشون میفتم؟😁