مجرد بودم خیلی دوست داشتم با اجنه ارتباط بگیرم
حالا اینو بگم چون دوست داستم ازدواج ک کرده بودم همیشه میگفتم من تو دهات با جن میبینم بعد داشتیم با شوهرم نیرفتیم تو ماشین فقط خودمون بودیم بقیه خانواده هروی داشت پشتموم میومدن غردب بود تاریک شده بود بعد یه دره مانند هست ک ابجیم میگفت اینجا جن داره از بچگی و من به سوخی گعتم به شوهرم اینحا جن داره ها نگاه الان اومدن تو ماشین نشیتن بیچاره شوهرم میترسید هی من الکی باهاشون حرف میزدم گفتم بله خوبیم به پشتم حرف میزدم بعو بخدا یوی همچنان زد رو شونم ک نگو دردش پیجید فقط حالا قبافه شوهرم دیدنی بوداااا میکفت بخدا به مامان میگمت یعتی جی دیونه میشی اذیتمون میکنن 🤣🤣🤣🤣🤪🤭🤭
من چهارسال یک شب نخوابیدم مینشستم تاصبح بشه بعدبخوابم تامیخوابیدم میومدن سراغم اونقدراذیت میکردن کابوس می‌دیدم توخواب چیزی رومینداختن خفه میشدم دنبالم میکردن موقع فرارپاهام قفل میشد تاازخواب میپریدم به همین خاطر تاصبح به کارام می‌رسیدم صبح می‌خوابیدم واتفاقات وحشتناکی که نمیشه تعریف کردتاچندسال پیش فهمیدیم کاردخترعمه م که زنداداشمونه بود فهمیدیم برای خودش جن داره والان اشکاراجادومیکنه جنش رو به جون تک تکمون مینداخت چقدرعذاب کشیدیم زندگی توجهنم روباچشم دیدم چقدرغذامیسوزوندم یاخیلی شورمیشد چقدروسایل گم میکردم بعدازجای بی ربطی پیدامیکردم عصبی و روانی شده بودم شوهرم میگفت دیوانه بودی خانواده ت توروبه من انداختن وبعدسالها تازه همه گی فهمیدیم شوهرعمه م جن داشت بعدمرگش به دخترش که زنداداش ماس ارث داده
اصلا وارددنیاشون نشین خیلی بده
جدی عزیزم یه ماه تو خونت صدای قرآن پخش میکردی با صدای زیاد تا تو کل خونه بپیچه دیگه چیزی اذیتت نمیکرد ایمانت قوی تر کن جن به جون خودش میفته
تو اتاقی هم که میخوابی سوره های قرآنی بنویس بچسبون تا ببینم جن جرعت داره بیاد
یکم ترس بزارین زیر پای زن داداشت تا دفعه دیگه از این غلطا نکنه
