2777
2789
عنوان

ماجرای باردار شدن من

908 بازدید | 16 پست

میخوام ماجرای باردار شدنمو تعریف کنم براتون😻

من از ۱۶ سالگی پریودام نامنظم شد، همیشه میرفتم دکتر از همون زمان مجردی، ولی هرکاری میکردم درست نمیشد، میگفتن پلی کیستیک هستی ، یه مدت داروی گیاهی گرفتم مصرف کردم یه مدت داروی شیمیایی یه مدت ورزش کردم ولی هیچی تاثیر نذاشت، خوب نمیشد،

میگفتن اگه ازدواج کنی درست میشه، قسمتم این بود ۱۹ سالگی ازدواج کردم، اوایل خوب بود پریودام منظم شده بود ولی بعد یکی دو سال باز شد همون آش و همون کاسه، ماهم بچه نمیخواستیم دیگه بیخیال شده بودم، ۲۵ سالم بود که دیگه کم کم دلمون بچه خواست، رفتم دکتر سونوم کرد گفت تنبلی تخمدان داری، منم ناراحت شدم خیلی ،چون دکتر گفت ممکنه به مشکل بخوری و طبیعی باردار نشی،

من خیلی از درمان ناباروری میترسیدم، هم هزینه هاش هم مشکلات روحیش....


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

به دکتر گفتم حالا چیکار کنم گفت قبل هرکاری یکم باید وزنتو کم کنی ، با دلی شکسته اومدم خونه، برنامه رژیم و پیاده روی ریختم برای خودم، محرم بود گفتم امام حسین عزیزم، واسطه شو از خدا بخواه بدون دردسر بهم بچه بده، من شهر غریبم تنهام، نذار بیفتم دست این دکترا، یه نذری هم کردم که اگه تا سال بعدش بچه دار شم آش درست کنم عاشورا، خلاصه پیاده روی رو شروع کردم، دکتر هم بهم قرص متفورمین داد، هم رژیم میگرفتم هم دارو مصرف میکزدم هم هرروز پیاده روی میرفتم ، اقدام میکردیم ولی نمیشد

چندین ماه همینجوری گذشت، تا که دختر خالم ناخواسته بچه ی سومشو حامله شد، گفتم خدایا به یکی ناخواسته میدی بما که میخوایم نمیدی🙁. همینجوری ادامه دادم هشت کیلو وزن کردم تو هفت ماه، بعد دیگه پریودام منظم شده بود بخاطر پیاده رویا، تایم پریودم شد لکه دیدم تو لباس زیرم، رفتم پد گذاشتم منتظر شدم پریود بشم، فرداش و پس فرداش دیدم پریود نیومد، دوستم گفت برو یه لیوان زعفران بخور پریود میشی ....

منم گفتم باشه، ولی قبلش با خودم گفتم درسته بازم بیبی منفی میشه ولی محض احتیاط بذار تست کنم بعد زعفرون بخورم، رفتم بیبی رو گذاشتم نگاه کردم دیدم یه خط انداخت، گفتم ایشششششششش🤣🤣 اومدم بیرون رفتم شاممو خوردم 

قرار بود بعذ شام بریم بیرون، قبل رفتن رفتم دستشویی که بعدش بریم بیرون، داشتم دستامو میشستم یهو چشم خورد به بیبی چک و دیدم یه حاله ی خیلی خیلی کم رنگ افتاده روش ، چشام چهار تا شد، گرفتم زیر نور دیدم یچیز خیلی کمرنگ دیده میشه! بردم بیرون با داد به شوهرم گفتم فکر کنم این مثبته اونم نگاه کرد گفت نه بابا این با ذره بین هم دیده نمیشه خیالاتی شدی




چون بیبی چک هم خیلی وقت بود خونمون بود خودمم احتمال دادم خرابه، ولی همش فکرم موند اونجا، صبح شوهرم رفت سر کار ،بدون اینکه بهش بگم رفتم ازمایشگاه ازمایش دادم دوتا هم بیبی چک گرفتم اومدم خونه باز تست زدم بازم همونجوری حاله ی کمرنگ انداخت، ازمایشگاه گفت ساعت ۲ جواب حاضره، منم قرار بود برم دانشگاه، دیگه دل تو دلم نبود تا شد ساعت ۲ ، از کلاس اومدم بیرون زنگ زدم ازمایشگاه گفتن مثبته😍😍😍 

رو ابرا بودم داشتم پرواز میکردم، رفتم گل گرفتم و جوراب بچه و جواب ازمایش، همه رو گذاشتم تو پاکت شوهرم که اومد از سر کار بهش دادم گفتم من حامله ام ، باورش نمیشد کلی گریه کرد،

دکترمم گفت بخاطر کم شدن وزنت و کنترل قندت بخاطر متفورمین باردار شدی،....

خلاصه خدارو هزار بار شکر میکنم بابت وجود دخترم و از خدا میخوام هرکی میخواد مادر بشه بزودی دامنش سبز بشه🩷🩷


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز