خودم یکی از فامیلامون دختره دوست داشته هرشب رستوران و اینا بره پسره بهش گفته تو خونه مامانم غذا هست هر شب از بیرون نخریم...دختره هم بهش برخورده و با مادرش دست به یکی کردند که طلاق میخوام..😐
عاقبت همهی ما زیرِ این خاک آرام خواهیم گرفت ؛ ما که روی آن دمی به همدیگر مجالِ آرامش ندادیم
میشد دعوابندازه خلاق نبوده خانمه من انقد بهانه پیدا می کنم اگر بخواهم 😁
منی دیگه.
شوهرم یه وختایی میگه معلومه قشنگگگگ دنبال بهونه ای واس دعوا.
البته خودش سلطااان دعواست هاااا
آنچه را گنجش توهم میکنی.....زآن توهم گنج را گم میکنی......چقدر توصیف حال منه😢😢😢من عاشق مردی ام همه ی داشته هامو ازم گرفته.پدر.مادر.خانواده😢مردی که هم دردم اونه.هم درمونم.میگن عشق به رسوا شدنش می ارزد.مر د...تو میارزیدی؟میارزی؟تو بغلت که جام میدی غمهای عالم میشه فراموشم☺ولی گذشتمون.یه روز قبلمون.یه ساعت قبلمون همه چی رو میریزه بهم.بقول خودت تو در من یک تیمارستان روانی هزار تخت خوابی احداث کردی.خداقوت مهندس 😏😡
پروفایلم عکس خودمه برش ندارین لطفا❤ استارتری که تاپیک میزنی غیب میشی حتی یه لایک نمیکنی بفهمیم خوندی کامنتو یا نه خیییلی بی شخصیتی 😒وقتی تاپیک میزنی کامل تعریف کن مارو حواله نده به تاپیکای قبلی
دلیل طلاقا رو که خوندم فهمیدم فامیلای ما همچین الکی هم طلاق نگرفتن با این که طلاق تو خانواده و فامیلامون زیاده ولی دیگه همچین الکی هم نبوده.😑😨
هر چی بیش تر می گذره،بیش تر به این شعر می رسم که می گه:غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد....//خدا گر پرده بردارد ز روی کارِ آدم ها....چه شادی ها خورد بر هم....چا بازی ها شود رسوا....یکی خندد ز آبادی....یکی گرید ز بر بادی....یکی از جان کند شادی....یکی از دل کند غوغا....چه کاذب ها شود صادق....چه صادق ها شود کاذب....چه عابد ها شود فاسق....چه فاسق ها شود عابد....چه زشتی ها شود رنگین....چه تلخی ها شود شیرین....چه بالا ها رود پایین....عجب صبری خدا دارد که پرده بر نمی دارد!! //سر بر شانه ی خدا بگذار،تا قصه ی عشق را چنان زیبا بخواند که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت،به رقص درآیی،قصه ی عشق،انسان بودن ما ست!!//