یکیش یه ساعت پیش تو دلم میگفتم اگه این فندک بترکه و چشم در بیاد چی میشه یکم رفتم جلوتر داشتم تلویزیون نگاه میکردم فندک رو گاز ترکید
تازه قبلش پرسم وایستاده بود پیشم بهش گفتم برو اون ور حوصله ندارم غذا آماده شد میارم بعد چند دقیقه این اتفاق افتاد به نظرم معجزه بود پسرم و خودم از اشپزخونه بیرون اومدیم و فندک ترکید