امروز کاملا اتفاقی شیفتینگ انجام دادم
من ازینجیزا می ترسم خیلی زیاد
برا همینسمتش نمی رم
ولی برام شانسی اتفاق افتاد
همین الان بیدارشدم
حس خیلییی بدی بود بچه هااا
شیفت شده بودم تویه دنیایی که شب بود
آدماش کم بودن
یه خیابون خیلی خلوت بود
که ادما به نوبت تو صف بودن
نفرات کمی
که یه مرد سیاه پوش داس به دست
که هی خیابون می رفت و میومد بیاد سراغشون و جونشون بگیره....
حالا من خودم دنبال مرده می دوییدم ببینمش😅
ولی نمی شد بهش برسی انگارعزراییل بود
ازونجا که نیومد سمتم فهمیدم نوبتم نیست بمیرم
جالب اینجاست کوچه های اون خیابون برام قفل بود یعنی می دیدم تو کوچه هاشم زندگی جریان داره ولی نمی تونستم برم توش
فک کنم چون شانسی شیفت شده بودم
و تصور نکرده بودم اینجور بود
وای خودم می فهمیدم الان تو دنیای ما بچه هام کنارم خوابن
و باید برگردم ولی نمی تونستم
حس بدی بودددد
تا اینکه محکم و قوی خواستم برگردم و برگشتم
تورو خدا بچه ها دم غروب
یا تا لنگه ظهر نخوابید
یهو دیدید رفتید و اونجا موندیدا😁
خیلی بد بووووود
تازه ممکنه برید دنیا بدی و گرفتار شید و عذاب بکشید پس شیفت نکنییییید
برا من وحشتناک بووددد