سلام
قضیه از این قراره ک خواهرم صبح زنگ زد گفت
زن بابای همسرش(پدرشوهرش ۲ تا زن داره)
داشته ب من می‌گفته خواهرت....یعنی من
با ی نفر رل زده و رابطه داره و اینا
منم هر چی میگفتم نه اینوری نیست اون حرف خودشو میزده...
بعد من با ی آقایی قبلا بودم
و خیلی وقته همه چی تموم شده خب
بعدش من زنگ شوهر آبجیم زدم...
بیاین تا ادامه شو بگم
بگو
خوب
به ادامه ی ماجرا کار ندارم ولی چه دلیلی داره که ایشون اجازه ی دخالت در زندگی شخصی شمارو به خودش میده !
خب
خب ؟
لایکم کن گم نکنم تاپیک رو
زنگ زدم‌گفتم ک زن بابای بیشعور تو این حرفو زده؟
گف چی.براش گقتم
گفتم ک من شاید دلم بخا با هر کسی آشنا بشم یا نشم
به اون ربطی نداره
گفتم بلانسبت شما
گه خورده غلط کزده بخاد این حرفا رو بزنه
گفتم اگه بودم یکی میزدم سر پوزش
ک دیگه ای گه خوریا نکنه
شلوار از پاش در می‌آوردم زنیکه..
دقیقا همین حرفا رو زدم...
بعدش...
لایک
همین ک خودش زن دوم شده برای همیشه بابد خفه باشه کلا
وای عجب حرکت بدی زدی😥😣😖
خواهرت به جای اینکه بگه نه اینطوری نیست باید میگفت به من و شما چه ربطی داره فلانی چیکار میکنه بیا هر دو‌مون سرمون تو کار خودمون باشه نهایتا یا با یکی ازدواج میکنه یا میشه زن دوم آوار میشه رو زندگی مردم
لازم به این همه خشونت نبوده ک
زنگ میزدی گلایه میکردی محترمانه
بعد شوهرش ب خواهرم گف اینا رو تو گفتی
خواهرم گف اره
ب خواهرم گف هزار یار نگفتم حرفای خونمون رو ب این سگ‌نگو...سگ‌یعنی من منظورش بود...
خواهرم هیچی نگفت
گف الان ک کتکت زدم مث شگ افتادی می‌فهمی...
من گفتم سگ خودتی
غلط کرده نامادریت،بخا ای گهان بخوره
بعد گفتم اون یاید ب فکر گور و کفن باشه ن ب فکر ک من با کی دوس شدم..
