پسر همسایمون هنوز ی سال نشده اومده ایران،چون پدرش فوت شده سال پدرشم نشده.من قبلا ندیده بودمش.تو ی کوچه ایم
منو ی بار تو کوچه دید بار اول خیره شد به من تا ی ربع که بعد رفتم اونم حرکت کرد.بامامانم بودم و منو دید عین برق گرفته ها نگاه میکرد منو.من ۳۲ سال اون ۳۸ سال و مجردیم.ازون موقع همش میبینه منو وای میسه ب نگاه کردن اونم با اخم.حتی وایمیسه ببینه با کی بیرون میرم.دیشب منو مامانمو باز دید شیشه و داد پایین زل زد ب من اونم با اخم.واقعا دیگه معذبم ببینمش تو کوچه. ی بارم با خواهرش بود تو ماشین منو دید برگشت ب خواهرش ی چیزی گفت خواهرشم برگشت ب من نگاه کرد.
بالا شهر میشینیم ولی وضع مالی اونا زمین تا آسمون بالاتر از ماس.ما هم خوبیم ولی اونا خیلی بالاترن.امروزم باز منو دید شیشه داد پایین زل زد ب من با اخم
ولی نگاهشو بر نمیداره
.بنظرتون دلیلش چیه؟؟؟؟؟ دیگه سختمه تو کوچه رفت و امد کنم.و ازین کاراش موندم.