با مادرشوهر حسود که فک میکنه عروسش هووش هس چه کنم ، دارم خفه میشم، از صبح تا شب توی خونه ام ، با دو تا بچه تنهایی نمیشه برم بیرون ماشینی زیر پام نیس و اینجام روستاس ، بعد اگه بخوام برم شهرستان یا دور اطراف ، باغی چیزی حتما مادرهمسرم خبردار میشن و پا میشن میان امکان نداره نفهمه روزی عزار بار برا پسرش میزنگه اگه جواب نده دیگه خودشو میزنه به مربضی که آی قلبم ترسیدم نکنه اتفاقی افتاده یا خودش یا دختراشو میفرسته پشت در خونه ببینن کجاییم هستیم یا نه ، اگه بفهمه بچه رو میخواییم توی خیابون بگردونیم حتما میاد ، اصلا توی این شش سال نذاشته دو نفره ما جایی بریم ، شوهرم میگه من نمیتونم بگم نیا ، اگه منو دکتر هم شوهرم ببره و نخواییم بفهمه باید دروغ بگیم و یا نگیم ما رفتیم و گرنه ناراحت میشن چرا نگفتیم، خیای دوس داره همه چی زیر نظرش باشه کنترل کنه و مدیریت کنه ، تابحال برای اینکه ناراحت نشه و بهش برنخوره حرفی نزدم ، با خودم گفتم خب شاید اونم دلش میگیره توی خونه ، ولی دیگه اونم باید بفهمه منم به یه فضای دو نفره احتیاج دارم.
هر چند ماهی یا سالی یه دروغ ریز کوچولو هم از من به شوهرم میگه و دوس داره جوری جلوه بده که اره من بدم و اون خوبه چراکه دلش نمیاد منو اذیت کنه و عروس مادرشوهر رو نمیخواد و دوس داره مادر بچه رو از هم دور کنه !هر وقت هم دروغشو رو کردم برا شوهرم ، شوهرم گفته کش نده درموردش حرفی نزنی بحث نکنی دعوا درست نکنی اون مادرمه من ازش نمیتونم بگذرم اما از تو چرا میتونم ، مادرمم قصد و نیتی نداره چون پیر هست اشتباه فهمیده و منظوری نداشته !!!!!!!!