دیروز صبح یکی از اقواممون سکته کرده ، زنش برام تعریف میکرد که صبح از خواب پا شد بره دستشویی رفت و دیر کرد ، پا شدم ببینم کجا موند دیدم وسط راه افتاده زمین ، مبگه دنیا ریخت رو سرم کسیم نداشتم که شمارشو حفظ باشم و بهش بگم ، میگه رفتم تو کوچه ساعت ۶ و نیم ۷ بود هر دری و زدم باز نکردن میگه آخرش تو کوچه داد زدم تا یکی صدامو شنید و اومد بیچاره میگه گفتم دیگه مرد چون خیلی طول کشید تا یکی بیاد کمک .
الانم مرده تو آی سی یو بستریه دکتر گفته خیلی دیر آوردینش ، اگر به هوش هم بیاد ناتوان میشه .
خیلی دلم براشون گرفت ، بچه دار نشدن ، حتی دکترای خارج هم رفتن ولی جواب نداده ولی الان که پیر شدن میبینم چقدر تنهان ، دلم خیلی براشون سوخت ، به این نتیجه رسیدم که هیچ کسی مثل بچه خود آدم نمیشه بالاخره هر چی باشه از گوشت و پوست خودمونه و عصای دستمون .خدای بچه های همه رو حفظ کنه