شب مهمون بودیم خونه خالم ی اییییل ادم منم خیلی شیک رفتم نشستم کنار بابام و داییم.... اونام داشتن برنامه میچیذن شب بریم خونه باغ اون یکی داییم هوا خوبه.... متم هی میگفتم اره بریم بریم.... چشمت روز بد نبینه 1دفعه چنان دادی زدم از درد ک همه رو برق گرفت... مادر جونم میگفت مار نیش زد این دختر و...
دیگ از درد گریه میکردما دلم داشت میکشت من و بردنم بیمارستان و سونو ک اپاندیس نباشه... گفتن هیچی نیست 1مسکن زدن برگشتیم رفتم دستشویی دیدم پریود شدم دیگ اومدم ب مامانم و زنداییم گفتم اونام دلم و بستن از زیر لباس....
بقیه هم هی مردا و پسرا میگفتن خوب میشی الان تو میری تو استخر خوب میشی(من عاشق اب بازیم)
هیچی دیگ رفتیم خونه باغ داییم، هی گفتن بیا تو اب هی گفتم نمیام بیچاره ها ی دفعه مغزشون جرقه خورد هی میگفتن حالا دفعه دیگ.... همه فهمیدن دیگ فکر کن بالای 30تا پسر و بابامو داییام هیچی
14سالم بود