به درخواست شوهر احمقم رفتم برای پدرشوهرم و مهمونش شام بدم... دیدم داره زر مفت میزنه... منو که دید گفت عروس ها اولش میگن ما اینجور کار میکنیم اونجور آشپزی می کنیم بعدش هم یادشون میره و میگن ما نگفتیم... این تیکه ها رو مینداخت فقط واسه اینکه نمیتونستم بچمو ول کنم تو روستا و بیام واسه آقا ظرف بشورم و سبزی پاک کنم فقط همین.... غذاشو پخته بودم خونشو که غرق کثافت بود تمیز کرده بودم.... توی این چند سال عروسی که میریم روستا خونه پدرشوهرم همه کاراشو میکنم ولی این بار پسرم بزرگ صده و باید بیرون مواظبش باشم ۲ سالشه....انقدر ناراحت شدم که دستم هیچوقت نمک نداره
مرگ براش درست کن آشغالا پدرشوهر منم همین قدر بی شعوره من جلوش وایسادم کلی بارش کر م محل سگش نمیدم
از اونموقع خودشا جمع کردخ
خودتون شهر زندگی میکنین
دیگه شرایط سن و مکانی که هستن این طرز فکر رو دارن اکثرا
به شوهرم گله کردم ببات چرا پیش مرد غریبه اینجور باهام حرف میزنه... فلانی سگ کیه که منو انقدر پیشش کوچیک ک تحقیر میکنه بابات.... جواب شوهرم آتیشم زد فقط.... میگه تا وقتی بابام بمیره و همچنین تو روز مرگش حق نداری یه دونه کار بکنی تو خونه بابای من... چرا؟؟؟؟ واقعا من چیکار کردم؟؟؟؟ فقط واسه اینکه گفتم بابات چرا اینجور حرف میزنه باهام؟
به دل نگیر آدم مسن همینجور نق میزنه
اینم یادت باشه
کار زیادی و بی منت هم میشه وظیفه
مادر شوهر نداری
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
