تو عید تولد خودش بود سوم تولدش بود میخواستیم بریم خونشون گفت من خونه پدربزگمم خب دیگه نرفتیم تا دو سه روز بعد کیک خریدیم خودمو یکی دیگه از دوستام رفتیم سوپرایزش کردیم ما سه دوست صمیمی هستیم حالا تولد این یکی دوستم یک خرداده گفتم بهش کیک بخریم ببریم سوپرایزش کنیم گفت نه خودم درست می کنیم خرجش کمتر در میاد کیک های بیرون خوب نیستن حالا باز گذاشته رفته خونه پدربزرگش میگه نه درست نمی کنم بریم بخریم گفتمش خب فردا بیا از راه دانشگاه بریم بخریم میگه نه فردا نمیام خونه بزار پس فردا حالا سر شب گفت فردا بریم بخریم الان پیام داده پس فردا بریم بخریم من به دوستم گفتم فردا شب میایم خونتون اعصابمو خورد کرده دوست هم ندارم خودم تنها برم که یکدفعه نگن اون بی معرفته ولی کلا همیشه همه چی رو دقیقه نود خراب میکنه