کلاس 4 ام بودم
یبار بعد عید پنجاه هزار تومن برده بودم مدرسه عیدی گرفته بودم 9 سال پیش خیلی بود برا یه بچه ۱۰ ساله
یکی از بچه ها میخواست منو اذیت کنه پولو از کیفم برداشت یواشکی قایم کرده بود من گریه کردم که پولو پس بده یهو مدیرمون اومد محکم جلوی همه خوابوند تو گوشم و گفت حقت باشه پول با خودت نیاری مدرسه
تا اخر کلاس تو شوک بودم هیچی نمیگفتم اون بچه هم دلش یوخت و پولو بم داد گفت میخواستم شوخی کنم
فرداشم خودمو زدم به مریضی نرفتم مدرسه
مامان بابامم که اصلا هوامو نداشتن اگه بهشون میگفتن همچین چیزی شده کتک خوردم یه دست کتک دوباره از مامانم میخوردم که چرا پولتو بردی و حقته مدیر کتکت زد
ولی تا سال ششم که اون مدرسه بودم متنفر بودم از مدیرش و میترسیدم ازش خاطره بدی برام ساخت
مثلا میخواست بگه کلاسو شلوغ نکن
بچه بودم من
اگه بچه های دیگه بودن بخدا میرفتن گریه میکردن مادراشون زنگ میزدن اموزش پرورش و کاری میکردن مدیر معذرت خواهی کنه و پدرشو در میاوردن
ولی من بچگی انقد اعتماد به نفسم پایین بود و حمایت خونواده رو نداشتم جرعت نمیکردم بگم به خونوادم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
15 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
