از. دستش خستم خیلی ازش متنفرم اصلا نمیتونم ببوسمش جیش و مدفوع رو اکثر مواقع نم میزنه توی شلوارش خیلی خیلی عصبانی حاله خیلی خیلی ها مثلا داره غذا میخوره خواهرش از کنارش رد بشه میزنه خواهر یک سالشو در حد مرگ دائم به همه چیز میگه لعنتی و کوفتی دائم مریضه میدونم اینو دست خودش نیست ولی در سال ۱۱ ماهش مریضه منم واقعا از شب بیداریاش دیگه خستم خیلی خسته خیلی حاضر جوابه توی جمع فکر کنید با آخرین صدای حنجرش نعره میزد من هرکاری میکردم آروم نمیشد حتی با کتکم آروم نمیشه دائم عصبیه شاید بگید از خودتون یاد گرفته اما منو پدرش ارومیم توی خونه دعوایی هم که بچه ببینه تعدادش ب انگشتای دست نمیرسه که جلوی بچه دعوا کرده باشیم غذا نمیخوره لب ب گوشت مرغ خورشت نمیزنه دائم شکمشو با نون پنیر پر میکنه