دارم دیونه میشم تازه برگشتم خونه وای ازین مترو ها بیاید بگم چیشد حالم بده کم مونده بودش سکته کنم
سلام دوستان شما نمیدونید ک این دست فروشنده هارو من با مادر بزرگم دیروز رفته بودیم شابدلله اعظیم با مترو کرج میشیم گفتیم بریم زیارت اسم من ریحانه هستش ۱۶ سالمه داشتیم برمیگشتیم کرج پیاده شدنی اقا دادو بیداد کردش ی هنسفری منو دوزدید این دخترهه ب والله گفتش دوزدید بعدش گفتم میخایی همین جا لخت بشم ببینی هیچی برنداشتم ای دادو بیداد ابرو نذاشتش هیچ گفتش بریم پیش باز پرس رفتیم گشتش منو مادر بزرگمو گوشیمو استعلام گرفت کدمیلیمو مادر بزرگمم هیچی پیدا نکرد گفتم دهنتو ببند هیچی پیدا نکردید ن این دختره خودشو تکون دادش هنسفری افتادش زمین بعدش گفتم کو گوشش بعدش ی مرد اومد گفتش اره بابا اینا کارشون اینه دوزدیه گفتم چی میگی بعدش رفتش ازمون ی امضا گرفتن اثرانگشت اومدیم نمیدونم چی بودش مادر بزرگم خیلی گریه کردش داشتش سکته میکردش بعدش اومدیم بیرون زنه گفتش کارم اینه من تا ۵۰۰ نمیگرفتم رضایت نمیدادم بعدش گفتم خدا ازت نگذره ایشالله زلیل بشی
