سلام خانم ها
میخواستم باهاتون درد دل کنم سه هفته دیگه نی نیم دنیا میاد تو این مدت بیشتر کارهای خونه رو همسرم انجام میده مادرم جوونه سن انچنانی نداره خونش کنار خودمونه با اینکه حال و وضعیت منو میبینه حتی یکبار هم نیومد کوچیک ترین کاری برام انجام بده یا بهم رسیدگی کنه دوسه روزی یکبار میاد مثل مهمون میشینه منم ازش پذیرایی میکنم بعد پا میشه میره ، شوهرم میگه روزایی که من شب کار هستم نیستم نمیتونی کاراتو انجام بدی یا غذا بپزی برو خونه مامانت بهت رسیدگی کنه منم وقتی بهش زنگ میزنم میگه میخوای بیای بیا ولی ما امشب غذا حاضری داریم همیشه همینجوری میگه بارها بابام از بیرون غذا میگیره یه پرس هم اضافه تر میگیره کلی وسیله خورد و خوراکی میخره برام وقتی از خونشون میخوام بیام خداحافظی میکنم مادرم همرام نمیکنه باید چندبار بابام بهش بگه تا همرام کنه خودش رو میزنه به اون راه یا مثلا میگه حواسم نبود ، بابام هر سری بهش میگه این دختر حامله هست هواشو داشته باش ولی با چشماش یجوری بابامو نگاه میکنه که بهش بگه تو چکار به این کارا داری یا به من چه
وقتی میاد خونم سعی میکنم یجوری بهش بفهمونم که دکتر گفته استراحت مطلق هستم یا لکه بینی و مشکلات دیگه دارم خیلی بی تفاوت جوابمو میده یه وقتایی بهش میگم مامانم من حالم خوب نیست میشه بیای کمکم بدی صدتا بهونه جور میکنه که نمیتونم بیام (ادامه داره)