چند سال پیش یه رمان خوندم دنبال اسمشم
راجب یه دختری بود اسمش فکر کنم دریا بود که مامانش مرده بود و باباش معتاد بود عاشق پسر همسایشون بود و پسره هم دوسش داشت
اما بابای دریا اونو میفروشه به یه پیر مرد پولدار و پسر اون پیرمرده برای اینکه این اتفاق نیوفته به زور عقدش میکنه دختره رو و دریا از پسره که سنشم پایین نبوده بدش میاد
و همش ساز مخالف باهاش میزنه میگذره تا دریا به پسره علاقه پیدا میکنه و حامله میشه اما وقتی میرن شمال لب دریا نصفه شبی بابای پسره به پسره یه قرص میده به عنوان مسکن و میکشتش دختره ام بچش سقط میشه و آخرش با همون پسره که عاشقش بود ازدواج میکنه