اول توضبح می دم بعد سوالمو مطرح می کنم
همسرم با علاقه با من ازدواج کرد
اما یسری پنهونکاری داشت که فهمیدم و بعد یطری چیزا رو خودش بهم گفت
من خیلی غصه خوردم گفتم قول داده بودی دروغ نگی گفت من سخت اعتماد می کنم گفتم پس میذاشتی اعتماد می کردی من و میاوردی تو خونه ت(چون خیلی عجله داشت برای ازدواج خیلی شعار داد)
بعد حالا یسری از اون چیزا که می گفت برام خیلی مهمه اعتماد کردم که به "خانواده ت" نمی گی بعد بهت گفتم حالا بعد یه هفته دیدم راحت جلوی بابام می گه اون موضوع رو😒
حالا می خام ببینم چه اعتمادی . مثل اینکه خیالش راحت باشه همه بدونن منم بدونم این خیلی حالمو بد کرد
بهش گفتم پس چه اعتمادی می خواستی گفت خب به باباتم اعتماد کردم
خیلی سرد شدم ازش
و اونم داره عذاب می کشه
هر بار سر دروغ و پنهانکاریش اذیت می شم و میاد التماس می کنه
اما دیگه نمی دونم چکار کنم
اینم بگم من به هیچ عنوان تو کاراش دخالت نمی کنم این مسائل قبل از من بوده و در حال حاضر جریان داره
تو زندگی هم خیلی گذشت کردم و جای اعتماد بود...