مشکل من با شوهرمه
خدا خودش شاهده با همه چی کنار اومدم تو نداریش طلا هامو دادم بهش که الان فقط یه دونه حلقه مونده برام
اینا به کنارررررر
همش میگفتم نمیخوام ناراحت باشه طلاهارو بفروشه که خوشحال باشیم
اما الان اونقدررررر با من سرده که انگار من باعث تمام مشکلاتشم
خدا میدونه درکش کردم نه پول جیبی خواستم نه خرج آنچنان برام کرده بماااااندکه وقتی میاد خونه بابام هم مثل برجزهرماره که بابام اعتراض کرده چرا این همش برا ما اخمه
خلاصه که همه اینا به کنار شوهرم معلمه دیروز دیدم با مادر شاگردش چت کرده و پاک کرده تو اگه از خودت مطمئن باشی که پاکنمیکنی
حالا با دوتا بچه اومدم خونه بابام
نمیدونم چیکارکنم