بیست و دوسالمه دوسالش درگیر استرس کنکور و فشار خانواده گذشت دوسالشم ازدواج کردمو درگیر نازایی و حرف بقیه پنج ماه بود حامله بودم فککردم زندگی روی خوششو بهم نشون داده تااینکه سه روز پیش خیبی نامردانه بچم سقط شد سه روزه کارم شده گریه جنین طبیعی اومد ولی جفتم کورتاژ شد حال جسمیمو میتونم تحمل کنم ولی حال روحیم داغونه😔
همش میگم کاش منم میمردم اون تنها دلخوشی منو شوهرم بود همه میگن بازم میارین ولی کسی خبر نداره اونم باهزارتا دکتر رفتن بدست اورده بودیم از این همه غم چجوری نفس میکشم نمیدونم💔