بچه ک بودم عاشق شب و ارامشش بودم..
الان ک شب میشه موقع خواب، انگار تموم مشکلات و غم و غصه ها دست و پا درمیارن، و پاهاشون رو میزارن رو گلوم ک خفم کنن..
دیگ تحمل شبا برام سخت شده..بی ازارم از شب و سکوت مطلقش..
دلم میخواد برم ی گوشه از دنیا، تنهای تنها.. اونقدر جیغ بکشم گریه کنم تا خالی شم.. از شدت جیغ و گریه از حال برم و بعدش حسابی سبک شم..
چرا انقدر شب وحشتناک شد یهو برام!!!؟😢😭