خواب خیلیییییی بدی دیدم
منکه تا همین دوسال پیش تو عمر ۲۵ سالم
بهم فهمونده بودن ایندت خوبه
و چجوری از دنیا میرم
و چندین بار تاکید کردن بهم خوب از دنیا می ری
امروز
خواب دیدم تو قبرستون سرگردونم
وحشتناککککک بود بچه هاا
یه آدم یا شایدم موجود دنبالم بود و من تو خاک و بیابون قبرستون فقط می دویدم
خدا بهم فهموند
قبلا که دختر خوبی بودم تو خوابام حس می کردم خدا و اهل بیتش میان کمکم همه جا
اما می دونین قسمت وحشتناکش کجااااا بود
خدا من سپرده بود به همونایی که تو این دنیا باهاشون مشغول شدم و خودش فراموش کردم
در و همسایهه خواهرشوهرم و شوهرم مادرم و بچم
همشون نگام می کردن از دور بی تفاوت
من جون می دادم من بی پناه بودم ولی اونا فقط نگاه میکردم
حس کردم خدا بهم گفت تو من رها کردی و چسبیدی به اینا
حالام از همینا کمک بخواه
همه بدنم کبود بود مخصوصا گلو و گردنم جایی که صدا ازش میاد بیرون به خاطر غیبتام بود می دونم
چون اهل غیبت نبودم قبلا
من فقط دوبار این چندماه اخیر غیبت کردم
ولی عذاب شده بودمممم
بچه ها صبح بیدار شدم اما چه بیدارش شدنی
یکی خوابونده بود انگار زیر گوشم
حس وحشتناک غربت تنهایی و دردددددددددد داشتم
من اون اینده قبلیم می خوام
نه این یکی رووو😪😔😔