بهم میگه نمیزارم بری خونه ی مامانبزرگت . گفتم پس پسرت چطوری هرجایی میتونی بره؟ تازه ازت اجازه هم نمیگیره؟ تو چشام نگاه میکنه بهم میگه چون اون پسره . تو دختری . بهم میگه میری بیرون با یه بچه ت بغل برمیگردی ... منی که تا این سن هیچ خطایی نداشتم و بهم اعتماد کامل داره ... خسته شدم از بس خوب بودم و حرف شنیدم . بعضی اوقات با خودم میگم تو که پاکی انقدر بهت عنگ میزنن حداقل مثل حرفاشون شو .. خسته شدم . اشکام بند نمیاد
چند سالته
با چاقو میزنتم . حرفایی بهم میزنه که حتی نمیتونم به زبون بیارم . فحشایی بهم میده که خودم شرم میکنم .
خدا کمکت کنه با همچین خانواده ای
واقعا فرهنگ جامعه افتضاحه
مگه خونه مادر بزرگت کیا هستن که مادرت نمیخواد تنهایی بری اونجا؟
اینکه تنها نمیزاره بری بیرون حق داره عزیزم واقعا چون دختری تنها نباید بری بیرون شما خوبی قبول ولی اون پسرای بیرون هم خوبن؟ قرار نیس اول با یه پسری دوس شی بعد بلایی سرت بیاره اونقدر زورشون زیاده که هر بلایی خواستن سرت بیارن بعد ولت کنن این روزا اوضاع خوب نیس
ولی‌اینکه میگی فحش میده یا چیزای دیگه نمیدونم چی بگم
وا چون مسر هایی بیرون بدن پس دختر باید حبس بشن تو خونه چرا سعی نمیشه که جلوی اون پسر ها گرفته بشه یا به دختر ها اموزش داده بشه که چجوری از خودشون دفاع کنن؟
مثل اینکه بگیم چون دزد تو خیابون زیاده پس ما هم نمیریم بیرون که ازمون دزدی نشه
ببین اول از همه سعی کن اعتمادشون و جلب کنی و سعی کنی کا باهاشون منطقی صحبت کنی
چون تو به هر حال قراره وارد دانشگاه بشی وارد اجتماع بشی نمیشه که نتونی از حق خودت دفاع کنی و از پس خودت بر بیای
از کم شروع کن
منم اینجوری بودم
اگه نتونی روی پای خودت وایستی تا اخر عمر مجبور میشی که محتاج پدر یا شوهرت بشی برای اینکه کار هات رو انجام بدن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
