2777
2789

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

هیچی حرفاشون همش بهترین چیزایی بودکه دلم میخاست بشنوم ولی عوض خواهرومادرخودم 😒

ماهمه همسفریم،،،،،،،،،،،                                                     مقصدش کوی خدا،،،،،،،                                                     مازاقلیمی پاک ،،،،،،،،،،،                                                                که بهشتش نامندبه چنین رهگذری آمده ایم ،،،،،،،،                                          

 نامزد که بودم  با مادرشوهرم سر خرید خونه بحثمون شد گفت موهات باید بشه همرنگ دندونات تا خونه گیرت بیاد...بعد خواهرشوهرمم سر یه بحثی گفت انشالله سر زایمان بمیری اونموقع حامله بودم حرف پنج سال پیش

خواهرشوهرم کفت همه میگن دختر خواستگار خوب نداشته باشه به غریبی تن میده خبر نداشت برادرش با قول اینکه سر یه سال میایم تهران منو راضی کردم بعد زد نشد 


مادرشوهرم کفت نگاه به خودت نکن جایی نداری میایی زود به زود خونمون یا مارو‌مهمون می کنی عروس بزرگم خانوادش دعوت می کنن برا ما وقت نمیشه بیاد 




در حالی که من رفت و آمد تو غربت با دوستا و فامیل دورم که خیلی سطحشون بالا بود زیاد بود ‌‌جاریم با کل فامیلش قهر بود جایی دعوت نداشت

به خودم عرضشو ندارن بگن 

ولی به شوهرم گفتن و میگن از موقعی که بچه آوردم و فهمیدم حساسیت داره دیگه بچمو شیر خشکی کردم شیر خودمو اصلا بهش نمیدم...

بعد شوهرم گفتن یگو بچه رو شیر بده تا شیر خشکی نشه چون گرونه🙂شوهرمم گفته اشکال نداره میخرم،بهش گفتن اگه بهش شیر نده سرطان میگیره😞خیلی دلم از این حرفشون شکست شوهرمم چن روزه بخاطر اون باهام بحث میکنه🖤

منم جوابشو دادم مگه خواهر تو الان سرطان داره که من دور از جون بگیرم


خاهر شوهر ندارم شکر خدا و مادرشوهرمم اصلا اهل تیک و طعنه زدن نیست خیلی زنه خوب و با محبت و مهربونیه جز خوبی و حرف خوب چیزی ازش ندیدم و نشنیدم 

ولییییی شوهرم یه عمه ۴۰ ساله مجرد دهنهههههههه همرووووو یه تنه سرویس کرده 

من ده ماهه عروسی کردم و نمیخاسم بچه بیارم گفتم فعلا زوده میخام زندگی کنم و بگردم 

عید رفتم خونشون دیدم همه پچ پچ نگووو بیشور همه جارو پر کرده عروس برادرم نازاس من برااش نذر حضرت رقیه کردم ک بچه دار بشه وقتی شنیدم خیلی دلم شکست بهش گفتم اول اینک نازا نیسم و خودم نمیخام فعلا دوم اینک حضرت رقیه بزنه تو کمرت ک بهم تهمت میزنی خیلی زرنگی برو اخلاقتو درست کن دوتا خاستگار میاد فرار نکنه تا یسال پشت سرت حرف باشه ک دختره اله و بله ....ابرومو همه جا برده دورترین فامیل همسرم مارو دید گف وای بمیرم جوونی نازا شدی شوهرم میخاست بکشش باباش و مادرش جلوشو گرفتن و ولی مادرشوهرم ی روز تنهایی رف حسابش رسید دلم خنک شد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ای وی اف

masumeh77 | 18 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز