سلام، من زندگی سختی داشتم،هیچ جای از زندگیم هم خدا به موقع نجاتم نداده، افسردگی گرفتم طوری که سه ماه تمام هر روز گریه کردم، با یه مشاور اشنا شدم کارش رو پیگیری کردم دیدم واقعا باسواد هست حتی گاهی مشکلات مراجعه کننده هاش و جوابی که خودش بهشون داده بود رو میگذاشت، مثلا یکی از مشکلات مراجعه کننده هاش در مورد عمل بینی بود کلی براش توضیح داده بود که شما وارد فلان تله شخصیتی شدی برای رهایش بلید اینکار بکنیو ... ،اصلا مثل مشاور های دیگه که فقط دلداری میدن و یا خودتو مقصر میکنن و...نبود، من تصمیم گرفتم ازشون وقت بگیرم، من اعتماد کردم و ریز درشت زندگیم رو تعریف کردم، و راه حلی که ایشون دادن این بود گذشته رو فراموش کن تو خونه نشین ،دفعه بعد که بهم زنگ زدی باید حالت خوب شده باشه، تا حالت هم خوب نشده بچه دار نشو،سوالی نداری ،خدانگهدار،
این حرفارو که دوستمم بهم میزد،کاهش هزینه ای که دادمش رو داده بودم یه شومیز خریده بودم بیشتر انگیزه پیدا میکردم،
من الان خیلی خودخوری میکنم احساس میکنم به خودم خیانت کردم چطور اینقدر راحت تمام مسائل زندگیم رو ریختم رو دایره اونم برای یه ادم غریبه، اگر سواستفاده کنه چی
الان علاوه بر اینکه افسرده هستم احساس خریت و حماقت هم میکنم، من خیلی امید داشتم که حداقل بتونم نیمی از مشکلات روحی روانیم رو درمان کنم
همیشه هر کاری میکنم پشیمون میشم نمیدونم چرا،ایا من انتظار زیاذی از مشاور داشتم ؟مقصر من هستم یا مشاور؟