دوستان بیشترشو نوشتم اینجا میزارم
دوست ندارم پربازدید بشم چون از شناسایی شذم میترسم
بهم بگو چیکارکنم
با توجه ب شرایط خانوادگیم و رفتار بابام
بگو🙃
بفرمایید
من تک فرزندم تو یه خانواده به شددت مرد سالار بزرگ شدم
تا حدی که بابا هروز صبح بلندی ناخونام و چک میکرد
لباسام سطح حجابم خلاصه همه چی
وقتی رفتم دانشگاه سر کله خاستگارام پیدا شد
قبلش منو لایک کن
ولی من نمیخواستم با کسی ک بابام اوکی داد ازدواج کنم چون ازش متنفر بودم…همین شد ک بابام ک نتونست نه بشوه شروع کرد ب فشار اورد
دو سال با من حرف نمیزد بهم تیکه مینداخت ب مادرم فشار میاورد خونه رو کرده بود جهنم اینا رو گفتم ک دلیل هول هولی ازدواج کردنمو بدونین
با همسرم سنتی اشنا شدم اون موقع فقط میخواستم از جو خفقان و بسته ی خونه بیام بیرون یادمه وقتی اومدن خاستگاریم بابام ک فهمید منتقریبا راضی ام همون شب از لج گف باشه
بچها تو نت نوشتم
الان کپی ک میکنم همش نمیاد مجبورم تییکه تیکه بزارم
ببخشید
گف باشه پس اخر هفته عقد کنین
بدون اشنایی…بدون تحقیق
من یه دختر اروم بودم ک هیچ وقت برا خاسته هام نجنیدم
هر امکاناتی گذاشتن جلوم خودمو باهاش وقف دادم
یهو وارد خانواده همسرم شدم
بزار گلم
از همون روز اول عقد با همسرم ب مشکل خوردیم ک تا دو سه سال بعدهم ادامه داشت همسرم دیوانه وار نسبت ب توجه من ب اطرافیان واکنش نشون میداد
در حدی ک من نباید ب هیچکسی چ دوست چ فامیل توجه مبکنم رسما دیوانه میشد(این مشکل در خال حاضر با تموم سختی هاش حل شدههرچند در مقابلش من کلی مشکل عصبی گرفتم)
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
22 ثانیه پیش
24 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
