دیروز عقد داداشم بود بیاین بگم چی شد

بخدا خانواده من میگن هر چی لازمه بخرن اما اونا چیزایی که پولشون نرسیده بخرن برمیدارن انگار برا رفع عقده اومدن بابا مامانم نیومدن من اومدم عروس خرید کنه کارت بکشم که از طرف ماهم کسی اومده باشه ،اسپری برا عروس برداشتن گفتم چشم برا داماد برداشتم اونا حساب کنن چشماشون بزرگ شد که مگه دومادم اسپری داره چه چیزا و از این حرفا

منم آدم آروم و فراری از دعوام لال شدم بخدا حتی نتونستم یه ذره دفاع کنم ،مثلا یه چادر عروس برداشتیم عروس گفت کافیه مامانش میگه نه چادر تو خونه ای که تازه گرفتی هم سر بود یدونه دیگه بردار کفش برداشت مجلسی گفت نه اون پاشنه دار بود یدونه بدون پاشنه هم بردار 

من موقع عقد خودم بابام میگفت فشار نیاری اونا هر چی برداشتن تمام چیز اضافه تر نخوای یه وقت فک میکنن پررویی و بی حیا و فلان ،ساکت موندم تا آخر هر چی اونا برداشتن هیچی نگفتم اونام نامردی نکردن دیدن چیزی نمیگم یه کفش و لباس مجلسی و حلقه و دوتا النگو و چمدون وقران گرفتن جهازم اینجا رسمه داماد بده همه شو من که عروس بودم دادم بابام خیلی دل رحمه خانواده شوهرم حاظر نبودن برام خرج کنن اصلا حتی دعتوتم نکردن هیچی نگفتیم حالا اینارو میبینم میگم ما کلا از همه طرف میخوریم فقط

صد میلیون فقط روز عقد 

این خرید عقد من بود میدونم چیزی نیست میگم مال من این بود کلا ده میلیون بیشتر برام خرج نکردن🥲الانم بهم میخندن میگن عروس مفتی آوردیم پدر شوهر خسیسم میگه

حالا اینارو میبینم کرک و پرام می ریزه ،چون خودشون بر میدارن برا دوماد بر نمیدارن بده ،ما ظهر عقد گفتیم بیان ناهار دادیم اونا شب گفتن بیاین فقط یدونه شیرینی تا آخر شب ،روز خواستگاری هم بابام گفت اذیت نشن میوه و شیرینی قبل رفتن فرستاد خونشون و گدا بازی در میارن زوره