رفته بودیم عروسی مرکز استان یکی دوساعت راهه به شوهرم گفتم تا ما برگردیم صبحه چطوری بچه بره مدرسه به معلم دخترم پیام دادم رفتیم دکتر تا دیر وقت تو مرکز استان صبح هم ازمایش داره نمیتونه بیاد مدرسه شوهرم گفت نگو دکتر بگو جایی هستیم گفتم نه اینطوری بهتره معلمش جواب داد اشکال نداره خلاصه تو عروسی تو اوج اهنگ وشیرینی ومیوه یهو یکی اسم دخترم رو صدا زد باهاش سلام کرد وای تا مدیرشونه☹️دست وپام بی جون شد اصلا شک شدم اخه تو از کجا دعوت شدی درست تو تالار به این بزرگی باید بیای میز کناری ما بشینی یعنی فردا چی میشه معلمش تو دفترمدرسه میگه غیبت فلانی رو موجه بزنید دکتر رفته مدیرشون میگه دکی تا نصف شب تو تالار بزن وبکوب داشته یا شاید مدیره بره تعریف کنه برای هم کاراش که عروسی اینطور بود وبگه فلانی ومامانش هم بودن یا اتفاقی نمیوفته خیلی داغونم نمیخوام اعتماد معلمش بهم از بین بره چون خیلی هوامون رو داره 😐دروغ الکی چرا گفتم اخه دلم میخواد سرم بزنم دیوار😩