سلام ظهرتون بخیر
تو رو خدا اگه کسی بلده خواهش می کنم تعبیر کنه برام!
خواب دیدم تو مسجد بودیم تو حرم نمی دونم کجا بودیم
خواهر شوهرام بودن تو راه برگشت از اون حرم یا مسجد من به خودم حسابی رسیده بودم رفتم از جلوشون رد شدم موهامم تکون دادم رفتم اونا هم نگاهم کردن مامانمم انگار پشت سرم بود دیدم یکی از خواهر شوهرام برگشت مامانم و صدا کرد گفت زن دایی مامانمم بهشون گفت زن دایی اره؟زن دایی ها؟الان یادتون افتاده؟بعد من توجه نکردم و رفتم راهم و
بعد دیدم جاری من که میشه زن برادر شوهرم(من و شوهرم داریم جدا میشیم چند وقت دیگه محضر باید بریم تو عقد هم هستیم)خلاصه جاری شوهرم یکم جلو تر وایستاده بود به خودشم رسیده بود منم رفتم از جلوش رد شدم موهام تکون دادم با خوشحالی رفتم ته مسجد بود یا حرم بود وایستادم بعد خواهرم دختر خواهرم و آورد که چهار سالشه گفت بگیرش که گم نشه منم بغلش کردم
دیدم برادر شوهرم بدنش تا نصفه تو کَفَن بود بعد دست و بدنش کاملا سوخته بود و جزغاله شده بود مثل ذغال!
دستاش مثل پا های عنکبوت رتیل لاغر بود و جزغاله و سیاه شده بودن صورتشم سوخته بود و خیلی لاغر شده بود ولی کم تر بود سوختگی صورتش طوری که قابل شناسایی بود ولی زنده بود اما شبیه مرده ها بود تکون نمی خورد!
بعد یکی داد زد گفت کمکش کنید جا به جاش کنیم ولی کسی نیومد کمکش کنه منم دلم براش سوخت دختر خواهرم و گذاشتم زمین اومدم یه طرف دستش و گرفتم که بلندش کنم از شدت سوختگی و جزغاله شده بودن دست که زدم به دستاش دستام چسبناک و لَزِج شد!
بعد پسر دایی شوهرم که سنش کمه از اون طرف دست برادر شوهرم و گرفت پوستش و کشید بعد من بهش گفتم بیا کمک کن جا به جاش کنیم گناه داره بعد آوردیمش گذاشتیمش پیش دَرِ اتاق من بعد من نگاه صورت برادر شوهرم می کردم می گفتم خدایا چرا این طوری شده
بعد دیدم یه بالا تنه ای بدون سر بدون دست بدون پا وسط اتاقم هست کاملا تو کَفَن سفید پیچیده شده!
بهم گفتن این شوهرته سوخته و جزغاله شده بدنش تیکه تیکه شده و ذغال شده و مرده!
یه لحظه شوکه شدم!
یه بالا تنه ی بدون سر و دست و پا!
بعد اشک تو چشمم جمع شد براش ولی دلم برای برادر شوهرم بیشتر سوخت...
برادر شوهرم زنده بود ولی شبیه مرده ها بود تکون نمی خورد سوخته و جزغاله شده بود مثل ذغال!
گفتن شوهرمم سوخته و جزغاله شده و بدنش تیکه تیکه شده ولی شوهرم مرده بود تو کَفَن بود بالا تنه اش برادر شوهرم تا نصفه تو کَفَن بود
بعد دیدم داداش خودم تو خیابون در خونمون به همسایه ها می گفت اره سوخته و جزغاله شده و تیکه تیکه شده می خوایم ببریم دفنش کنیم
مامانمم داشت نفرین شوهرم و خانواده می کرد می گفت ایشالله خدا تقاص اشکای این دختر و (یعنی من) ازتون بخره ایشالله تقاص اذیت شدن این دختر و خدا ازتون بگیره بعد مامانم به عصبانیت بهشون گفت چرا نمی برید دفنش کنید دیگه ببریدش (یعنی شوهرم و ببرن دفن کنن)
تو رو خدا خواهش می کنم اگر کسی واقعا تعبیر خواب بلده برام تعبیر کنه🥺
می ترسم بلایی سر کسی بیاد...